به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: آذر منصوری در جلسه جبهه اصلاحات گفته است: امید که این انتخابات عبرتی باشد و تا دیر نشده متولیان کشور دریابند که تداوم این مسیر چه آسیبها و لطمههای غیر قابل جبرانی به این مرز و بوم وارد خواهد کرد. تا دیر نشده صدای اکثریت خاموش را بشنوند و این شیوه حکمرانی را اصلاح کنند.
وی با ادعای اینکه اصلاحطلبان هیچگاه مدافع گزینه تحریم انتخابات نبودهاند و نخواهند بود، اظهار داشت: در این انتخابات هم اگر اعلام کردند که لیستی ندارند و از نامزدی حمایت نمیکنند، برای این بود که به این باور رسیدهاند که با تداوم این شیوه حکمرانی و این نگاه به انتخابات، راه مشارکت در انتخابات به هر قیمتی با صخره ستبر بنبست مواجه شده است. اگر دغدغه مشارکت بالا در نزد برگزارکنندکان و ناظران انتخابات وجود داشته، چرا باید قانونی به تصویب برسد که حق انتخاب رنگین کمان ملت ایران را بیش از پیش محدودتر نماید؟ چرا مجموعه حاکمیت تلاشی جدی برای معنادار کردن و اثربخشی انتخابات به کار نبست؟
وی گفت: وظیفه تاریخی و دینی و ملی و اخلاقی ما در قبال حق حاکمیت ملی رنگین کمان ملت ایران این است، منتقد جدی چنین رویهای باشیم و از انتخابات آزاد و عادلانه و رقابتی دفاع کنیم. این تلاشی است تا گردانندگان و متولیان کشور دریابند، تداوم این خود تحریمی تبدیل جمهوریت، آن هم به قیمت حفظ و ادامه روند یکدستسازی به ناجمهوریت و واگرایی روز افزون ملت از حاکمیت تبدیل شده است.
این اظهارات غلطانداز در حالی است که اولا دست کم ۱۶۵ نامزد رسمی اصلاحطلب در انتخابات اخیر مجلس حضور داشتند و در دور اول، ۴۵ نفر از آنها راهی مجلس شدند.
ثانیا به اذعان اصلاحطلبان بسیاری، منع رسمی احزاب و اعضای جبهه اصلاحات از نامزدی در انتخابات، سند روشنی درباره بیصداقتی برخی سران این جبهه است و نشان میدهد آنها به اعتبار این که پیشاپیش با جبهه خارجی قول و قرار تحریم انتخابات را گذاشته بودند، دیکتاتورمآبانه دستور ممنوعیت ثبتنام را صادر کردند و گرنه میتوانستند با دعوت به ثبتنام، ادعای دروغشان را به آزمون بگذارند. اما آنها چون مامور و مزدور بودند، پیشاپیش دست خود را رو کردند.
در همین زمینه محمدجواد روح، سردبیر روزنامه هم میهن میگوید: «جبهه اصلاحات، نه جبهه است، و نه اصلاحطلب... در همین انتخابات، شواهد نشان میدهد وضعیت از مجالس دهم و یازدهم بهتر است. این ۱۱۰ نامزدی که در شهرستانها مطرحند و تعدادی که در تهران هستند، از مجلس دهم خیلی شناخته شدهترند. وضعیت تایید صلاحیتها از مجلس دهم و یازدهم بهتر است. واقعیت این بود که اکثریت قریب به اتفاق نامزدهای اصلاحطلب به صحنه نیامدند. رد صلاحیت اصلی توسط جبهه اصلاحات انجام شد. با تصمیمی که این جبهه گرفت، بخش عمدهای از آنها که قصد نامزدی داشتند، منفعل شدند. باید از جبهه اصلاحات پرسید که دقیقاً در این انتخابات و صحنه سیاست، چه میکنید؟ ریشه این موضع انتخاباتی، ترس از شکست است».
ثالثا اگر جبهه اصلاحات در درون خود تا این اندازه دو دسته و متشتت است که حرف خیانتآلود پدر خواندهها لااقل از سوی ۵ حزب و ۱۱۰ فعال اصلاحطلب پس زده میشود، بنابراین این پدر خواندهها بیجا میکنند از طرف اکثریت مردم حرف بزنند. از دست رفتگی مطلق پایگاه اجتماعی افراطیون هنگامی بهتر معلوم میشود که به میزان رای آنها ظرف چند سال گذشته نگاه کنیم: ۶۹ هزار رای نفر اولشان در انتخابات دوره قبل مجلس در تهران (سال ۱۳۹۸)، و کمتر از ۳۹ هزار رای «لیست جمهور» در انتخابات شورای شهر سال ۱۴۰۰ که مشخصا از سوی خاتمی (سردسته تحریمیهای جبهه اصلاحات در انتخابات اخیر) امضا شده بود. با این وضعیت، امثال آذر منصوری و خاتمی حق ندارند از طرف اصلاحطلبان حرف بزنند، چه رسد به اکثریت و اقلیت اجتماعی! به قول معروف، کل اگر طبیب بود، سر خود دوا نمودی!
رابعا در موضوع میزان مشارکت، استناد به تحلیل روزنامه اصلاحطلب سازندگی کفایت میکند که هفته گذشته نوشت: «آنها که در انتخابات شرکت نمیکنند را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول و بزرگتر که معمولاً در همه کشورها یافت میشوند؛ نسبت به انتخابات بیتفاوتند و برایشان فرقی نمیکند چه کسی سکان هدایت کشور را به دست دارد، معمولاً از مسائل دورند. آنها تقریباً ۳۰درصد هر جامعه را تشکیل میدهند و به ندرت بخشی از آنان در شرایط بسیار خاص و معمولاً تحت تاثیر هیجانات گسترده، کنش سیاسی نشان میدهند که اغلب هم زودگذر است. گروه دوم که آنها هم گروه بزرگی هستند، انگیزه و دلیلی برای حضور در انتخابات نمیبینند... اگر دقت کنیم، نه دسته اول، صحبتی از تحریم میکنند و نه گروه دوم، هدفشان تحریم است. اما دسته سومی هستند که اتفاقاً صدای بسیار بلندی دارند. آنها در همه این ۴۵ سال بدون آنکه بشود آرای تحریم را شمرد، مدعی آن ۳۰درصد همیشه خاموش و آن گروه بیانگیزه دوم شده و همه عدم مشارکت را به حساب پروژه خود زدهاند».
خامسا دوپارگی عمیق جبهه اصلاحات، که نتیجه کودتای تندروهای این طیف علیه بهزاد نبوی و عارف و موسوی لاری در «شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان»، «نهاد اجماعساز اصلاحطلبان» و «جبهه اصلاحات» است، راه هر گزافهگویی بر رئیس تازه کار و عقبه او در حزب اتحاد ملت را میبندد. آنها حتی در درون این جبهه هم مشروعیت کلمه ندارند، چه رسد به تعیین تکلیف درباره امور ملی. این عناصر تندرو و غربگرا اوایل امسال در حالی با کنار زدن بهزاد نبوی، ریاست را قبضه کردند که نبوی دربارهشان به مجله «آگاهی نو» گفته بود: «وقتی کاری بکنیم که عاقبت آن را ندانیم و دیمی حرکت کنیم، اسمش میشود چپ روی. ما دچار مرض بچهگانه چپروی هستیم. در مجموعه خودمان هم این را میبینیم و لوچ داریم».
همچنین حسین مرعشی دبیرکل کارگزاران اواخر اسفند ۱۴۰۱ گفت: «جبهه اصلاحات چند عضو حقوقی دارد که به رغم این که اقلیت خیلی کوچکی هستند اما صدای خیلی بلندی دارند. آنها گاهی اوقات مطالبی را میگویند که شنیدن این نـوع پرخاشها خیلی شایسته نبوده است. از این جهت برای آقای نبوی دلخوری به وجود آمده است». روزنامه همدلی نیز در آبان سال گذشته نوشت: «به نظر میرسد نوبت به بهزاد نبوی رسیده که مواضعش به شدت مورد انتقاد قرار بگیرد. چریک پیر، در مصاحبه با هممیهن، رسما گفته «ما اصلاحطلبان قطعا نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. بحث محافظهکاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم».